این یک داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده.
شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد. خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود.
دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد متعجب شد؛ این میخ ده سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود!!!
چه اتفاقی افتاده؟
در یک قسمت تاریک بدون حرکت، مارمولک ده سال در چنین موقعیتی زنده مانده!!!
چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است.
متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد.
در این مدت چکار می کرده؟ چگونه و چی می خورده؟
همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد!!!
مرد شدیدا منقلب شد.
ده سال مراقبت. چه عشقی! چه عشق قشنگی!!!
اگر موجود به این کوچکی بتواند عشقی به این بزرگی داشته باشد پس تصور کنید ما تا چه حد می توانیم عاشق شویم، اگر سعی کنی.
منبع:itmon.blogsky.com
مقدمه:
همه ما می دانیم که با افزایش سن منحنی شکستگی استخوان ها، خمیدگی پشت و کوتاه شدن قد ایجاد می گردد که در واقع این علایم نشانه های بیماری به نام پوکی استخوان است که با آگاهی از این بیماری، می توانیم از بروز آن پیشگیری کنیم.
پوکی استخوان چیست؟ پوکی استخوان یا اسم علمی آن (osteo prosis) به معنی پوک شدن یا نازک شدن استخوان ها به هر علتی می باشد که اغلب در افراد سالخورده دیده می شود. این شکسته شدن استخوان ها، علامت بارز پوکی استخوان است و به خصوص در استخوان های مچ دست، ستون فقرات و گردن و استخوان ران دیده می شوند.
علل ایجاد پوکی استخوان: بروز بیماری پوکی استخوان در هر شخصی بستگی به عواملی چون سن، جنس و نژاد دارد. عوامل ژنتیکی و وراثتی نیز در تعیین حداکثر توده ی استخوانی مهم هستند. پوکی استخوان مشکلی است که در اثر افزایش سن ایجاد می گردد ولی میزان حداکثر توده استخوانی به طور عمده ای تحت تأثیر عوامل ژنتیکی هستند. (نقش عوامل ژنتیکی) بعضی از بیماری ها و درمان های آنها باعث افزایش خطر ابتلا به پوکی استخوان می شوند ماند یائسگی زود هنگام در سنین پایین تر ، فقدان پریودهای ماهانه، درمان با داروهای استروئیدی (کورتن دار) و ... بسیاری از جنبه های زندگی روزانه از قبیل، رژیم غذایی، فعالیت بدنی، مصرف الکل و سیگار و ... نیز می توانند بر روی استخوان ها اثر بگذارد.
علائم و نشانه های پوکی استخوان (عوارض پوکی استخوان) : پوکی استخوان فقط وقتیکه ایجاد شکستگی می کند باعث شکایت افراد می گردد، به عنوان مثال نمی توان کمر درد و یا پشت درد را به حساب پوکی استخوان گذاشت. از شکستگی های رایج بر اثر پوکی استخوان می توان شکستگی های مچ دست، ستون فقرات، گردن و استخوان ران را نام برد.
شکستگی های مچ دست (ماکیز) در خانه های 70 -50 ساله بسیار شایع است که در هنگام زمین خوردن در استخوان رادیوس ساعد رخ می دهد. حدود 3/1 خانم های بعد از شکستگی دچار آلگو دیستروفی می شوند که باعث ایجاد درد، حساسیت و تورم دست می شود. شکستگی ستون فقرات باعث ایجاد فشردگی در مهره های ستون فقرات می کند و باعث ایجاد درد در قسمت پشت و در محدوده مهره ها مبتلا می شود و بهبود آن تدریجی است. شکستگی های ستون فقرات که به علت پوکی استخوان ایجاد شده اند باعث انتشار درد به قسمت پایین پاها نمی شوند (سیاتیک) و این وضعیت معمولاً به علت مشکلات دیسک ایجاد می گردد.
درمان پوکی استخوان: گر چه هنوز هیچ درمانی برای بازگرداندن اثرات سوء پوکی استخوان وجود ندارد اما می توان با انجام کارهای زیر سرعت از دست دادن استخوان را در آینده کاهش داد.
کنترل درد: در مواردی که درد شدید است می توان از روشی به نام سمپاتکتومی استفاده نمود که در این روش اعصابی را که در آن منطقه عصب دهی می کنند را بی حس می کنند.
فیزیوتراپی: برای کاهش و تسکین درد بیمارانی که بعد از شکستگی ستون فقرات دچار اسپاسم و گرفتگی می شوند از فیزیوتراپی و هیدروتراپی (تمرین آرام در آب گرم) می توان استفاده نمود از روش های دیگر در درمان پوکی استخوان می توان به : هورمون درمانی (درمان جایگزینی هورمونی HRT) ، ویتامین D ، استفاده از کلسترول و کلسیتوتین، فلوراید سدیم، کلسیم، رژیم غذایی نامناسب و تمرینات ورزشی.
پیشگیری از ابتلا به پوکی استخوان: ما می توانیم با انجام اقداماتی مثل رژیم غذایی، حاوی کلسیم که استفاده از لبنیات در این امر مفید است، مصرف ویتامین ها، انجام تمرینات ورزشی در سنین کودکی و نوجوانی، عدم استعمال سیگار و ... از ابتلا به پوکی استخوان جلوگیری کنیم
منبع:itmon.blogsky.com
Once upon a time there was a bunch of tiny frogs.... who arranged a running competition.
روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با
هم مسابقه ی دو بدند.
The goal was to reach the top of a very high tower. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود.
A big crowd had gathered around the tower to see the race and cheer on the contestants. ...
جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند...
اگر به نقشه خاور میانه نگاه کنید، دریاچه ای را با نام بحرالمیت می بینید. این دریاچه ما بین اردن و فلستین اشغالی واقع شده است. سطح این دریاچه، پایین تر از سطح کلیه دریاچه های جهان است.
بحرالمیت در حدود ۴۰۰ متر پایین تر از سطح دریا واقع شده، بعلاوه شورترین آب دنیا را نیز در خود دارد. علت این است که چندین نهر و رودخانه، پر از املاح و شور، آب خود را به دریاچه می ریزند، تمامی مواد معدنی دارای نمک در آن جمع شده اند.
آب بحرالمیت شش برابر شورتر از سایر دریا هاست. به خاطر نمک فراوان این دریاچه، یک شناگر به راحتی می تواند ساعت ها روی آب باقی بماند، زیرا بدن شناگر روی آب می ماند و پایین نمی رود.
اگر روزی به بحرالمیت سفری داشته باشید در داخل دریاچه به پشت روی آب بخوابید و بدون ترس از غرق شدن، کتابی را مطالعه کنید.
منبع:itmon.blogsky.com
گاهی لایه هایی از صخره های سخت بر فراز صخره ای نرم تشکیل می شود، هنگامی که آب در بالای صخره ها جاری شود، صخره سخت مقاومت کرده، اما صخره نرم فرسایش می یابد. به همین دلیل لبه سخت صخره ای در جایی که آب سرازیر می شود و به سرعت موجب فرسایش لایه زمین می گردد، شکل می گیرد.
بعضی آبشار ها در برتگاه ها تشکیل می شوند. مانند آبشارهایی که در کنار سراشیبی دره ها هستند بزرگترین آبشار جهان، آبشار آنجل در کشور ونزئولا واقع در آمریکای جنوبی است که ارتفاع آن به ۹۷۸ متر می رسد.
آب آبشار با نیرویی زیاد جاری می شود. گاه این نیرو جریان الکتریسیته تولید می کند به همین دلیل بسیاری از ایستگاه های قدرتی هیدروالکتریک در مسیر آبشارها ساخته می شوند.
منبع:itmon.blogsky.com
تمرکز یعنی توانایی حفظ توجه روی موضوعی معین که کاملا ارادی است . به تعبیری دیگر ، تمرکز حواس ، رساندن عوامل حواس پرتی به حداقل ممکن است . دقت به معنی خوب دیدن و خوب شنیدن و توجه برای خوب فهمیدن است .
عوامل موثر بر تمرکز و دقت :
یک کارشناس مدیریت زمان که در حال صحبت برای عده ای از دانشجویان رشته بازرگانی بود، برای تفهیم موضوع، مثالی به کار برد که دانشجویان هیچ وقت آن را فراموش نخواهند کرد.
او همانطور که روبروی این گروه از دانشجویان ممتاز نشسته بود گفت: "بسیار خوب، دیگر وقت امتحان است!"
سپس یک کوزه سنگی دهان گشاد را از زیر زمین بیرون آورد و آن را روی میز گذاشت.
پس از آن حدود دوازده عدد قلوه سنگ که هر کدام به اندازه ی یک مشت بود را یک به یک و با دقت درون کوزه چید.
وقتی کوزه پر شد و دیگر هیچ سنگی در آن جا نمی گرفت از دانشجویان پرسید:
"آیا کوزه پر است؟“
همه با هم گفتند: بله
او گفت: "واقعاً؟“
سپس یک سطل شن از زیر میزش بیرون آورد. مقداری از شن ها را روی سنگ های داخل کوزه ریخت و کوزه را تکان داد تا دانه های شن خود را در فضای خالی بین سنگ ها جای دهند.
بار دیگر پرسید: "آیا کوزه پر است؟“
این بار کلاس از او جلوتر بود، یکی از دانشجویان پاسخ داد:
"احتمالا نه"
او گفت: "خوب است" و سپس یک سطل ماسه از زیر میز بیرون آورد و ماسه ها را داخل کوزه ریخت.
ماسه ها در فضای خالی بین سنگ ها و دانه های شن جای گرفتند. او بار دیگر گفت:
"خوب است"
در این موقع یک پارچ آب از زیر میز بیرون آورد و شروع به ریختن آب در داخل کوزه کرد تا وقتی که کوزه لب به لب پر شد. سپس رو به کلاس کرد و پرسید :"چه کسی می تواند بگوید نکته این مثال در چه بود؟"
یکی از دانشجویان مشتاق دستش را بلند کرد و گفت: این مثال می خواهد به ما بگوید که برنامه زمانی ما هر چقدر هم که فشرده باشد، اگر واقعا سخت تلاش کنیم همیشه می توانیم کارهای بیشتری در آن بگنجانیم.
استاد پاسخ داد:"نه!
نکته این نیست، حقیقتی که این مثال به ما می آموزد این است که اگر سنگ های بزرگ را اول نگذارید، هیچ وقت فرصت پرداختن به آن ها را نخواهید یافت.
سنگ های بزرگ زندگی شما کدام ها هستند؟
فرزندتان، محبوبتان، تحصیلتان، رویاهایتان، انگیزه های با ارزش، آموختن به دیگران، انجام کارهایی که به آن عشق می ورزید، زمانی برای خودتان، سلامتی تان و ..."
به یاد داشته باشید که ابتدا این سنگ ها ی بزرگ را بگذارید، در غیر این صورت هیچ گاه به آن ها دست نخواهید یافت.
اگر با کارهای کوچک (شن و ماسه) خود را خسته کنید، زندگی خود را با کارهای کوچکی که اهمیت زیادی ندارند پر می کنید و هیچ گاه وقت کافی و مفید برای کارهای بزرگ و مهم (سنگ های بزرگ) نخواهید داشت.
پس امشب یا فردا صبح، هنگامی که به این داستان کوتاه فکر می کنید، این سوال را از خود بپرسید:
"سنگ های بزرگ زندگی من کدام اند؟” آنگاه اول آنها را در کوزه خود بگذارید.
وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می کنند.
فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند.
پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد.
سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد.
سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت، قلک کوچکش را درآورد.
قلک را شکست، سکه ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار.
بعد آهسته از در عقبی خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت.
جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش شلوغ تر از آن بود که متوجه بچه ای هشت ساله شود.
دخترک پاهایش را به هم می زد و سرفه می کرد، ولی داروساز توجهی نمی کرد
بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکه ها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت.
داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: چه می خواهی؟
دخترک جواب داد: برادرم خیلی مریض است، می خواهم معجزه بخرم.
داروساز با تعجب پرسید: ببخشید؟!!
دختـرک توضیح داد: برادر کوچک من، داخل سـرش چیزی رفته و بابایم می گویـد که فقط معجـزه می تواند او را نجات دهد
من هم می خواهم معجزه بخرم، قیمتش چقدر است؟
داروساز گفت: متاسفم دخترجان، ولی ما اینجا معجزه نمی فروشیم.
چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: شما را به خدا، او خیلی مریض است، بابایم پول ندارد تا معجزه بخرد این هم تمام پول من است، من کجا می توانم معجزه بخرم؟
مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت، از دخترک پرسید: چقدر پول داری؟
دخترک پول ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد.
مرد لبخنـدی زد و گفت: آه چه جالب، فکـر می کنم این پول برای خرید معجزه برادرت کافی باشد!
بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت: من می خواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر می کنم معجزه برادرت پیش من باشد.
آن مرد ، دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود.
فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت.
پس از جراحی، پدر نزد دکتـر رفت و گفت: از شما متشکـرم، نجات پسرم یک معجـزه واقعـی بود، می خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟
دکتر لبخندی زد و گفت: فقط 5 دلار.
آری خداوند بندگان درمانده اش را همواره یاری می کند.
پسرک از پدر بزرگش پرسید :
- پدر بزرگ درباره چه می نویسی؟
پدربزرگ پاسخ داد :
درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، تو هم مثل این مداد بشوی !
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید :
- اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام !
پدر بزرگ گفت : بستگی داره چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی :
صفت اول : می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.
صفت دوم : باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیزتر می شود ( و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر) پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.
صفت سوم : مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن استفاده کنیم. بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست، در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است.
صفت چهارم : چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است. پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.
و سر انجام پنجمین صفت مداد : همیشه اثری از خود به جا می گذارد. پس بدان هر کار در زندگی ات می کنی، ردی از تو به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار می کنی، هشیار باشی و بدانی چه می کنی.
راز مــوفـقـیــت!
کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد…
پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!
استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند.
در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد.
بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.
استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.
سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!
سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود.
وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید.
استاد گفت: “دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی!
یاد بگیر که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی.
راز موفقیت در زندگی، داشتن امکانات نیست، بلکه استفاده از “بی امکانی” به عنوان نقطه قوت است.
✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’ ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’ ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’ ♥ -♥ --♥ ---♥ -----♥ -------♥ --------♥ ---------♥ -----------♥ -------------♥ ,•’``’•,•’``’•, .’•,`’•,*,•’`,•’ ....`’•,,•’` ،،،،،،،،،،،،¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،،،،،¨€¨€▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،،،¨€▒▒▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،،،¨€▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒¨€¨€،،،،¨€ ،،،،،،¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒¨€،،،،،،¨€ ،،،،¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒¨€،،،،،،¨€ ،،،،¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒¨€،،،،،،¨€ ،،،،¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒¨€،،¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،¨€¨€▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒¨€،،¨€¨€¨€¨€¨€،،،،¨€ ،،،،،،¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،¨€¨€¨€¨€▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€ ،،¨€¨€▒▒¨€¨€▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒▒▒¨€¨€ ¨€¨€▒▒▒▒¨€¨€▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒▒¨€¨€ ¨€▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒▒¨€ ¨€▒▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒▒¨€¨€ ¨€¨€▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒¨€¨€¨€ ،،¨€¨€▒▒▒▒▒¨€¨€¨€▒¨€¨€▒▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒▒¨€¨€▒▒▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،¨€▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،¨€¨€▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،،،¨€¨€▒▒▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،،،،،¨€¨€▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،،،،،،،¨€ ¨€¨€¨€¨€ ,•’``’•,•’``’•, .’•,`’•,*,•’`,•’ ....`’•,,•’` -----------♥ ---------♥ --------♥ -------♥ -----♥ ---♥ --♥ -♥ ♥ ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’ ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’ ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•
.......(¯`°v°´¯) ...........(_.^._)
.........(_.^._). :-)
___000000___000000 * :-)
__00000000_00000000 * :-)
__00000000000000000 * :-)
___000000000000000 * :-)
_____00000000000 * :-)
________00000 * :-)
__________0 * :-)
_______________________$$$
________$$$$$$_________$$$$$__$$$$$$
_______$$_____$$$$$$$$$$$$$$$$_____$$
_______$______________$$$$$$$_______$
_______$_____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_______$_____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_______$$_____________$$$$$$$$$$$$$$$$$
_______$____________________$$$$$$$$$$
______$_______________________$$$$$$$
______$_________________________$$___$
______$______________________________$
__$$$$$$____________________________$$$$$$
_______$_____$$$_____________$$$______$
____$ $$$_____$_______________$_____$$$$$
_______$____________$$$_____________$
________$$_________________________$
______$$__$_______________________$_$ $
_____$$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____$$
__________$______$____$$$$$$$$$
__________$_______$__$$$$$$$$$$$
__________$________$_$$?$$$?$$$
________$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$$$$$$
_______$$_____$$____$$$$$$$$$$______ $
______$$_______$$___$__$»?«$$________$
______$_________$$$$$__$$$$$__________$
______$_________$_____$$$$$$__________$
_______$________$____$$$__$$$________$$
تو دور می شوی
و انگار ابرها ستاره ام را می چینند
و تک شقایقم در مرداب می میرد
و حال در بطن این لحظه های سرد
سبد های سیب پر از خالی است
ومن اهسته زیر سایه ی درخت ها تب می کنم
و در اغتشاش توهم برگ ها هذیان می گویم
اه تو هرکجا هستی سری به خواب من بزن
وببین که هنوز بی شقایق بی ستاره در چشم سیب ها رنگ می بازم
هزار سال به سوی تو آمدم افسوس !
هنوز دوری ! دوراز من ای امید محال
هنوز دوری
آه
از همیشه دورتری
همیشه اما در من کسی نوید می دهد
که می رسم به تو
شاید هزار سال دیگر
صدای قلب تو را پشت آن حصار بلند
همیشه میشنوم
همیشه سوی تو می آییم
همیشه در راهم
همیشه با تو ام ای جان
همیشه با من باش