میان همه جوی ها که همراه همه رودها به دریا سرازیر می شوند جوی کوچکی هم بود که هیچ میل سرازیر شدن به دریا را
نداشت وقتی سایر جویها از او پرسیدند چرا گفت : هر چند در مقابل عظمت دریا بس ناچیز و خوارم ! اما من ... " گمنامی گم
نشده را بیشتر از شهرت گم شده دوست دارم "
زخمی تر از همیشه از درد دل سپردن
سرخورده بودم از عشق در انتظار مردن
با قامتی شکسته از کوله با ر غربت
در جستجوی مرهم راهی شدم زیارت
رفتم برای گریه رفتم برای فریاد
مرهم مراد من بود کعبه تو را به من داد
تو به دلبری و شوخی دل اگر چنین ربایی
نه گمان برم که یابد زتو بیدلی رهایی
بتو آنزمان که دادم دل از این نبودم آگه
که تراست خوی و عادت چو زمانه بیوفایی
نه دل مرا دهی باز و نه کام او برآری
به کدام زهره گویم که تو چنین چرایی
ز تو هر جفا که دیدم زفا به جان خریدم
به امید آنکه شاید نکنی زمن جدایی
تو بمن گر آشنایی نکنی گنه نداری
گنه از من است که اول به تو کردم آشنایی
به نیاز و عجز ما بنگر و کبر و ناز چندین
مکن ار چه زیبد از تو همه ناز و کبریایی
نظر از تو برنگیرم که نباشدت نظیری
نه به ناز و دلفریبی نه به حسن و دلربایی
شب قدر هیچ دانی ز شبان کدام باشد
بود آن شبی که از مهر تو از درم درایی
بکسی فتاده کارم که ببسته عهد و پیمان
که ز کار مستمندان نکند گره گشایی
بدرون کعبه دل صمد و صنم نگنجد
زخدا چه میزنی دم تو که طالب هوایی
دگران غزلسرایند لطیف و نغز لیکن
بتو ختم گشته "عبرت" روش غزلسرایی
تموم زندگیم رو به پاش ریختم برای داشتنش همه کار کردم به هر آب و آتیشی زدم از همه چیزم گذشتم برای اینکه داشته باشمش پل های پشت سرم رو خراب کردم باخودم می گفتم اونم داره از همه چیزش می گذره اونم به خاطر من خیلی سختی دیده به خاطر من از همه چیزش گذشته و با همین فکر ها تموم مشکلاتم رو راحت حل می کردم و با همه چیز کنار می اومدم حالا که سالها از اون موضوع می گذره دارم فکر می کنم واقعا اون از چیش برای من گذشت نه به خاطر من پل ها شو خراب کرد نه خودشو به آب و آتیش زد هر کاری کرد به خاطر خودش بود نه من ، فقط این وسط من همه چیزم رو از دست دادم عمرم رو ، جوونیمو ، موقعیت های مناسبمو ولی یه تجربه خیلی خوبی که بدست آوردم این بود که به هر کسی دل نبندم و به هیچ کس اعتماد نکنم و ...
ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابر ها
بر جهان ما نظاره گرنشسته اید
اری این منم که در دل سکوت شب
نامه های عا شقا نه پاره می کنم
ای ستاره ها اگر به من مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره می کنم
با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است
در کنار این مصاحبان خودسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوش تر است
ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگرآن نشاط و نغمه و ترانه مرد
ای ستاره ها چه شد شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد
جام باده سرزنگون و بسترم تهی
سر نهادم بروی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دو رو یی و جفای مردمان خاک
کاین چنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستهاره ها ستاره های خوب و پاک
من که پشت پا زدم به هر چه هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم
لعنت خدا به من اگر به جز جفا
زین سپس به عاشقان با وفا بکنم
ای ستاره ها که همچون قطره های اشک
سر به دام نسیاه شب نهاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی به سوی این جهان گشاده اید
رفته است و مهرش از دلم نمی رود
ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست ؟
ای ستاره ها ستاره ها ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟