![]() |
خسته شدم از پایان نامه
رفتم بیرون قدم بزنم و یه هوایی عوض کنم
یه جوونکی با یه ماشین اسپرت توی یه پس کوچه ای راه افتاد دنبالیم
میشه یه چند لحظه وقتت رو بگیرم؟ نه
میشه شماره بدم ؟ نه
راه افتادم، دنده عقب راه افتاد دنبالم
یه کم تحمل کردم، بعد که ادامه داد وایسادم کنار ماشینش، دست چپم رو تا جلوی صورتم آوردم بالا و هیچی نگفتم، یه کم بهت زده نگام کرد،یهو دوزاریش افتاد و گذاشت رفت
خدا رو شکر که موژ همیشه نشونه ی تعهد باهاشه
و خدا رو بسیار شکر که هنوز جوون های ما می فهمن که وقتی یه زن متعهده باید گورشون رو گم کنن...
پی نوشت: نمیگم تعهل و میگم تعهد، چون توی هر تعهلی، تعهد نیست
دل شکسته
از خونه شون تو یکی از محلههای غرب تهران میاد بیرون، روز خیلی خوبیه… یه شلوار جین و یه تی شرت اسپرت پوشیده و اصلاح کرده و با موهای مرتب، یه ادوکلن خیلی خوش بو هم زده که میتونه شامه هر دختری رو قلقلک بده… امروز قراره زندگیش متحول بشه و قراره غمهاش تموم بشه، قراره یه زندگی خوب و راحت رو شروع کنه، موفقیتی که امروز تو ذهنش هست رو هیچ وقت به دست نیاورده.
به نظرش هوا امروز خیلی عالیه، یه هوای خیلی خوب، تو اواخر مرداد ماه یه همچین هوای ملایمی بعیده…از دم خونشون 7-8 قدم میره جلوتر و بر میگرده خونشون رو نگاه میکنه، یه مرتبه چهره مادر و پدرش میاد جلوی صورتش و یه لبخند کوچولو میزنه. دختر همسایشون از کنارش میگذره و بهش سلام میکنه، جواب سلامشو میده و چون اصلا حوصله پر چونگی دختر همسایه رو نداره زود خداحافظی میکنه و به راه خودش ادامه میده. به کنار خیابون میرسه و منتظر یه ماشین میشه، یه ماشین نگه میداره واونم جلو سوار میشه، عقب یه دختر و پسر جوون نشستن و زیر گوش هم دیگه دارن نجوا میکنن، خیلی شاد به نظر میرسن و انگار در کنار هم غمی ندارن… خودش هم به یاد روزهای خوش گذشته میفته و بعد از 1-2 دقیقه از رویاهاش میاد بیرون و تو دلش میخونه: گذشتهها گذشته، هرگز به غصه خوردن گذشته بر نگشته. امروز نباید غمگین باشه، چون روز آزادیه، روز شادی و مرگ غمها برای اونه.
ادامه مطلب ...نهایت عشق !
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
ورزش منظم برای سلامتی بسیار مفید است به ویژه در افرادی که مبتلا به آسم هستند. آسم یک بیمایر تنفسی است که عموماً با علائمی از این دست همراه است: خس خس سینه، سرفه، احساس تنگی نفس و کم نفسی (کم آوردن نفس).
شواهد نشان داده است که ورزش در کودکان مبتلا به آسم هم مفید بوده و در بسیاری از موارد می تواند به بهبودی علائم آن کمک کند و نیاز کودک را به دارو کمتر سازد.
● چرا ورزش در افراد مبتلا به آسم مفید است؟
ورزش منظم قلب، استخوان ها و سیستم گوارش را سالم نگه می دارد و مانع افزایش وزن می شود. ورزش سبب می شود که فرد احساس بهتری داشته و بهتر بتواند با استرس های روزمره مقابل کند. همین طور باعث بالاتر رفتن ظرفیت تنفس شده که این خود بهبودی فرد مبتلا به آسم ار در پی خواهد داشت.
تناسب بدنی و فعالیت مستمر، فی نفسه امر مهمی است که این موضوع با افزایش سن، اهمیت بیشتری می یابد. علاوه بر این، فعایلت به بهبود عملکرد مفاصل می انجامد. شواهد نشان داده است که افرادی که به ورزش مستمر می پردازند، در سنین میانسالی نسبت به سایرین توانایابی های جسمی بیشتری دارند.
تحقیقات نشان داده اند که تمامی رشته های ورزشی می توانند در بهبود بیماری آسم مؤثر باشند، حتی اگر این فعالیت تنها شامل چند دقیقه پیاده روی در طول روز باشد.
ادامه مطلب ...1- از قایق جا نمانید
2- به خاطر بسپارید که همه ما در یک قایقیم (سرنوشت مشترک)
3- از قبل برنامه ریزی کنید. موقعی که نوح کشتی می ساخت از باران خبری نبود
4- خود را سالم و سرحال نگه دارید. امکان دارد در سن 60 سالگی کسی از شما بخواهد که دست به کار بزرگی بزنید
5- به حرف نقادان و عیب جویان گوش ندهید، به کاری که باید انجام دهید بچسبید
6- آینده تان را در جایی بلند مرتفع بنا کنید
7- برای رعایت مسائل ایمنی دوتایی سفر کنید
8- سرعت هیچ مزیتی ندارد، حلزون و یوزپلنگ هر دو در کشتی بودند
9- موقعی که دچار فشار روحی هستید، چندی روی آب غوطه خورید.
10- به خاطر بسپارید کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را حرفه ای ها ساختند !
11- هراسی ازطوفان به دل راه ندهید.
12- موقعی که با خدایید، همیشه رنگین کمانی در انتظارتان است
به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست
کوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد.
رفت که دنبال خدا بگردد؛
و گفت: تا کولهام از خدا پر نشود
برنخواهم گشت.نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود.
مسافر با خندهای رو به درخت گفت:
چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن؛ و درخت زیر لب گفت:
ولی تلخ تر آن است که بروی و بی رهاورد برگردی.
کاش میدانستی آنچه در جستوجوی آنی، همینجاست.
مسافر رفت و گفت: یک درخت از راه چه میداند،
پاهایش در گِل است،
او هیچگاه لذت جستوجو را نخاهد یافت.
و نشنید که درخت گفت: اما من جستوجو را از خود آغاز کردهام
و سفرم را کسی نخواهد دید؛ جز آن که باید.
مسافر رفت و کولهاش سنگین بود.
هزار سال گذشت، هزار سالِ پر خم و پیچ، هزار سالِ بالا و پست.
مسافر بازگشت. رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود،
اما غرورش را گم کرده بود. به ابتدای جاده رسید.
جادهای که روزی از آن آغاز کرده بود.
درختی هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده بود.
زیر سایهاش نشست تا لختی بیاساید.
مسافر درخت را به یاد نیاورد. اما درخت او را میشناخت.
درخت گفت: سلام مسافر، در کولهات چه داری،
مرا هم میهمان کن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمندهام،
کولهام خالی است و هیچ چیز ندارم.
درخت گفت: چه خوب، وقتی هیچ چیز نداری،
همه چیز داری. اما آن روز که میرفتی،
در کولهات همه چیز داشتی، غرور کمترینش بود
، جاده آن را از تو گرفت. حالا در کولهات جا برای خدا هست.
و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت.
دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشمهایش از حیرت درخشید و گفت:
هزار سال رفتم و پیدا نکردم و تو نرفتهای، این همه یافتی!
درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم.
و پیمودنخود دشوارتر از پیمودن جاده هاست.
هر زمان که بخواهی از کنارت خواهم رفت
تا بفهمی چه باشم چه نباشم ، عاشقم
هر کجا باشم در قلبم خواهی ماند و به عشق تو،
با یاد تو، با عکسهای تو، با مهری که از تو در دلم جا مانده زنده خواهم ماند
تا زمانی که نفس میکشی ، نفس میکشم به عشق نفسهایت
که هر نفس آرامش من است ، هر نفس امیدی برای زندگی عاشقانه ی من است
وقتی نیستی گرچه سخت است سرکردن با اشکهایی که میرزد از چشمانم
اما این عشق تو است که به من شوق اشک ریختن را ، شوق غم و غصه لحظه های دور از تو بودن ، شوق دلتنگی و انتظار را میدهد
این عشق تو است که به من فرصتی دوباره میدهد
میترسم ، میترسم ، میترسم ! یک سوال در دلم مانده که میترسم از تو بپرسم!
میخواستم بپرسم که :
عزیزم هنوز مرا دوست داری؟
ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست،
اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست.
ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست،
آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست.
ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست ،
غم تلخی که در سینه دارم فراموش شدنی نیست .