منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم
دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت
بنشینم سر رو شانه هایت بگذارم....از عشق تو.....از داشتن
تو...اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش
بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام
وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم اری من تورا دوست دارم
وعاشقانه تو را می ستایم
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد ازاد
تو این روزای بی کسی اگه به دادم نرسی
می نویسم برای تویی که به امید دوباره دیدنت زنده ام پس نازنینم زودتر بیا...
چون تشنۀ عشق یک روزی سیراب می شود.
پس سعی کن به کسی دل ببندی که لایق باشه.
تاریخ خط و زبان ایران به دو دوره متمایز پیش از اسلام و بعد از اسلام تقسیم می شود.ملاک این تقسیم ، تنها تسلط اعراب و انقراض سلسله ساسانی نیست زیرا اتفاقات و حوادث سیاسی تنها عامل تمایز خط و زبان نمی تواند باشد بلکه علت این تقسیم ، آن است این دو دوره از هر جهت با هم تفاوت دارند و با آنکه ایرانیان بسیاری از سنن و خصوصیات کهن ملی خود را بعد از تسلط اعراب تازی حفظ کردند ولی به علت تغییر مذهب و تحول اوضاع سیاسی و اجتماعی ادبیات خط و تا حدودی زبان بعد از اسلام با پیش از آن تفاوت کلی را حاصل نمود .
در این مقاله به زبان و خط بعد از اسلام پرداخته نخواهد شد و هدف اصلی شناساندن زبان ، خط و ادبیات از شاهنشاهی هخامنشی تا پایان شاهنشاهی ساسانی است . با توجه به تارخچه خط در ایران باستان که طبق کتیبه ای که در جنوب ایران کشف شده است مبدا آن به حدود پنج تا هفت هزار سال پیش می رسد . برای نمونه میتوان از کتیبه های موجود در معبد سه هزار و پانصد ساله زیگورات نام برد ولی از آنجا که مدارک در این باره کامل نیست از نوشتن خط قبل از هخامنشیان خودداری نمودیم .
منبع:itmon.blogsky.com
آنکه در تنهاترین تنهایی ام تنهای تنهایم گذاشت.....ای خــــــــــــــدا.....
در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نذار.....
عشق ان نیست که دو دلداده با هم زیر باران خیس شوند
عشق ان است که :
>>>چترت را بالای سر دلدارت بگیری طوری که نفهمد چرا زیر باران بود و خیس نشد<<<
به روی برگ زندگی دو خط زرد می کشم
وچشم عاشق تو را که گریه کرد می کشم
تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش
که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم.
تقدیم به مهربانم که تنها آیینه ی بی خط دنیاست:
امروز خطوط را رها خواهم کرد و از میان شکل های هندسی به پهنه ی
وسیع صداقت پی خواهم برد و در محفل آیینه ها به تو می اندیشم.
روزگار ساعت را با منطق ریاضی تفریق می کند ولی من زمان را به حالت
جمع در می آورم و در امتداد افق تصویر نگاهت را نقاشی می کنم و در
انتهای کوچه های بی قرار باورم به دوریت می اندیشم.
زمان دوری از تو یعنی شکستن آیینه وجودم و نبودن تو یعنی تاراج خاطرهها.
و اینک باورم را تقدیمت می کنم تا هرگز به دوستیمان شک نکنی
چه سخت است زندگی
آن هنگام که احساس کنیم زیر این آسمان کبود کسی نیست که ما را
دوست داشته باشد ...
کیه که از یه دل شکسته خبر داشته باشه ؟ ...
کیه که همه چیزو با ترازوی شک خودش می سنجه ؟...
کیه که همش دلا رو می شکنه تا دنیا رو آه برداره ؟....
کیه که با ندونم کاریاش اعتماد و میشکنه؟....
کیه.....
کیه...
.
.
آره من می دونم اون کیه ...
اونی که معنی عشق و غلط فهمیده ..
اونی که با هوس های زود گذرش عشق و به بازی گرفته ...
اونی که خاطرات قشنگ و با همه خوبیاش دفن می کنه ...
اونی که باعث میشه قلب بشکنه ...
نمی گم اسمش چیه .
.
.
خودش فهمید ...
امیدوارم دیگه با کسی این کارو نکنه..
امیدوارم
چرا درست وقتی که به یکی اعتماد پیدا می کنی او شروع می کنه به دروغ گفتن؟
چرا وقتی همه احساسات پاکت رو به پای یکی می ریزی اون تو زرد از آب در میاد؟
چرا ؟
چرا؟
.
.
واقعا چرا ؟
مگه درستی و پاک چه عیبی داره که همه دروغ میگن؟
.
.
خداااااااااا.