♥جوجو طلایی♥

♥هر چی به ذهنت برسه این تو هست♥

♥جوجو طلایی♥

♥هر چی به ذهنت برسه این تو هست♥

اسس

به نام ستاره ی شب تاریکم…یک شب خوب تو اسمون…یک ستاره چشمک زنون…خندیدو گفت کنارتم تا اخرش تاپای جون…ستاره ی قشنگی بود.اروم و نازو مهربون…ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون…اما زیادطول نکشید عشق منو ستاره جون…ماهه اومدستاره رو دزدیدو برد نامهربون… ستاره رفت با رفتنش منم شدم بی هم زبون… حالا شبا به یاد اون چشم میدوزم به اسمون 

 

----------------------------------------------------------------- 

 

هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود اگر کسی تو را آنطورکه میخواهی دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعی کسی است که دستهای تورابگیردولی قلب تورالمس کند بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگزبه اونخواهی رسید  

 

----------------------------------------------------------------------------------- 

 

به نام آنکه بر وجود انسان دمید  

و به نام آنکه دل را آفرید

تا پدیده ای چون عشق را معلول آن کند

پس به نام پروردگار عشق و

به نام پروردگار هستی

سلام به همه دوستان عزیز

 

 ------------------------------------------------------------------ 

 

خیلی ها نفرین میکنن … تلافی میکنن… اما نه … نفرین من … الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره … تلافی من …. میرم تا به اون برسی … سره راهت نباشم … را): ستی … قد من دوست داره  

 

--------------------------------------------------------------------------- 

 

سلام ای غروب غریبانه ی دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای غم لحظه های جدایی

خداحافظ ای  شعر شب های روشن

خداحافظ ای شعر شب های روشن

خداحافظ ای قصه ی عاشقانه

خداحافظ ای ابی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را میسپارم به دلهای خسته

تو را میسپارم به مینای مهتاب

تو را میسپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم

اگر شب شکسته

تو را میسپارم به رویای فردا

به شب میسپارم تو را تا نسوزد

به دل میسپارم تو را تا نمیرد

اگر چشمه ی وازه از هم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای بر غبار دل من

خداحافظ ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی

اگر زرد ماندم

خداحافظ ای نو بهار همیشه

 

------------------------------------------------------------------------------------ 

 

عشق واقعی مارمولک

 

 

شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد.خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین ان مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش کوفته شده است.دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد .وقتی میخ را بررسی کرد تعجب کرد این میخ چهار سال پیش هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود!!!چه اتفاقی افتاده؟
مارمولک ۴ سال در چنین موقعیتی زنده مونده !!!در یک قسمت تاریک بدون حرکت.
چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است.متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد.تو این مدت چکار می کرده؟چگونه و چی می خورده؟
همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر با غذایی در دهانش ظاهر شد .!!!
مرد شدیدا منقلب شد.
چهار سال مراقبت. چه عشقی ! چه
عشق قشنگی!!!
اگر موجود به این کوچکی بتواند عشق به این بزرگی داشته باشد پس تصور کنید ما تا چه حدی میتوانیم عاشق شویم اگر سعی کنیم

جرم عشق

 
به جرم عشق تو گر می زنند بر دارم گمان مبر که از عشق تو دست بر دارم 


مگو که جان مرا با تو آشنایی نیست که با وجود تو از هر چه هست بیزارم


 از ان سبب که زبان راز دل نمی داند حدیث عشق تو را بر زبان نمی آ رم... 

اس

ای عشق مدد کن که به سامان برسیم

چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم

یا من برسم به یار و یا یار به من

یا هردو بمیریم و به پایان برسیم 

 

------------------------------------------------- 

 

سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل
 

-------------------------------------------------------------------

داستان عشقی - لنا

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و…

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق… ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهی شو حفظ کنید

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری…

ادامه مطلب ...

دادگاه

((دادگاه حضرت ادم ))

 

نامت چه بود ؟آدم

 

فرزند؟من رانه پدر ونه مادری.بنویس اولین یتیم خلقت.

 

محل تولد؟بهشت پاک

 

ایتک محل سکونت؟زمین خاک

 

آن چیست بر گرده نهادی؟امانت است

 

قدت؟روزی چنان بلندکه همسایه خدا.اینک به قدر سایه بختم به روی خاک

 

اعضای خانواده؟حوای خوب و پاک.قابیل خشمناک.هابیل زیر خاک

 

روزتولدت؟روزجمعه.به گمانم  روز عشق

 

رنگت؟اینک فقط سیاه .زشرم چنان گناه

 

چشمت؟رنگی به رنگ بارش باران که ببارد زآسمان

 

وزنت؟نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست نه چنان وزین که نشینم بر

 

این خاک

 

جنست؟نیمی مرا زخاک نیمی دگر خدا

 

شغلت؟در کار کشت امیدم

 

شاکی تو؟ خدا

 

نام وکیل ؟ آن هم خدا

 

جرمت؟یک سیب از درخت وسوسه

 

تنها همین؟همین!!!!! 

حکم ات؟تبعید در زمین

 

همدست در گناه؟حوای آشنا

 

ترسیده ای؟کمی

 

از چه ؟که شوم اسیر خاک

 

آیا کسی به ملاقاتت آمده؟بلی

 

که؟گاهی فقط خدا

 

داری گلایه ای؟دیگر گلایه نه؟ولی....

 

ولی چه؟حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟

 

دلتنگ گشته ای ؟زیاد

 

برای که؟تنها خدا

 

آورده ای سند؟بلی 

چه؟دوقطره اشک

 

داری تو ضامنی؟بلی

 

چه کسی؟تنها کسم خدا

 

در اخرین دفاع؟می خوانمش که چنان اجابت کند دعا

حروف الفبا تغییر کرد _بدو بیا تموم شد

الفبا از پ ، و ، ل شروع میشه ،بابا دیگه آب نمیده چون اداره آب و فاضلاب آب رو قطع کرده ،دهقان فداکار پیر شده و دنبال چندر غاز مستمری از این اداره میره تو اون اداره، مرغا هورمون خوردن وخروس شدن، خروسا مامانی شدن برای مرغا عشوه میان و ناز میکنن، سن ازدواج مرغا بالا رفته دیگه تخم نمی کنند،چوپان دروغگو عزیز شده و کلی طرفدار داره، شنگول و منگول بزرگ شدن و گرگ شدن. مامانشونم دو سه روزیه رفته تایلند گیساشو ببافه، دارا و سارا رفتن فرانسه کبابی باز کردن، کوکب خانم رفته یه ماکروفر سامسونگ خریده و دیگه حوصله مهمونداری رو نداره و جواب تلفن رو هم نمیده، کبری موهاشو مش کرده و تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه، روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسست، حسنک گوسفنداشو فروخته و پیکان خریده مسافرکشی می‌کنه، آرش کمانگیر معتاد شده و دیگه سنگ هم نمی تونه پرت کنه، شیرین، خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دوست پسرش رفته اسکی، رستم و اسفندیار اسباشونو فروختن و موتور خریدن میرن کیف قاپی،پتروس از بس با دوست دختراش چت کرده انگشت درد گرفته و دیگه نمی تونه انگشتشو بکنه تو سوراخ سد، خانواده آقای هاشمی دیگه بنزین ندارن برن مسافرت در ضمن دل خوشی هم از راه و سفر ندارن چون آخرین باری که تو راه گوشت کبابی خریدن چوپان دروغگو گوشت خر بهشون فروخته  

 

*************نظر فراموش نشه*************

به مشکلات بخندیم

مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند ، به سراغ استاد رفت! 

 

 استاد خردمند گفت: تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند 

 

 و دشنام دهد پولی بده!  

 

تا دوازده ماه هر کسی به جوان حمله می کرد جوان به او پولی میداد 

 

  آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بیاموزد

 

 استاد گفت: به شهر برو و برایم غذا بخر!  

 

همین که مرد رفت، استاد خود را به لباس یک گدا در آورد  

 

و از راه میانبر کنار دروازه شهر رفت 

 

 وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او 

 

 جوان به گدا گفت: عالی است! 

  

یک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهین می کرد پول بدهم 

 

 اما حالا می توانم مجانی فحش بشنوم،  

 

بدون آنکه پشیزی خرج کنم 

 

 استاد وقتی صحبت جوان را شنید رو نشان داده و 

 

  گفت: برای گام بعدی آماده ای ! چون یاد گرفتی به روی مشکلات بخندی!   

 

○○○○○○○○ 

 

هیچ آدمی روبه رو شدن با مشکلات رو دوست نداره

هیچ کسی مزه ی تلخ غم و اندوه رو نمی پسنده

هیچ انسانی پذیرای شکست نیست و به استقبالش نمیره

اما مشکلات بدونه اینکه از ما اجازه بگیرن وارد زندگیمون میشن

در ضمن قرارهم نیست که همیشه ،همه چیز خوب و عالی و بدون نقص پیش بره

لطف زندگی به آمیختگی تلخی ها و شیرینی هاست...

هیچ مشکلی تا ابد باقی نمی مونه

مشکلات مثل حرکات ورزشی می مونن، هر چی سخت تر و پیچیده تر باشن

بدن رو قوی ترو نیرومندتر میکنند!!

پس برای غلبه بر مشکلات بخندیم که وقتی می خندیم

همه چیز به نفع جسم و روح ما پیش میره

شاد بودن یک هنرِ! بیایید هنرمند باشیم...


○○○○○○○○


ـ شاداب بودن با انکار واقعیت و خود فریبی متفاوت است

- گاهی پرهیز از لذت ، لذت بخش تر است

- از "خدا" وشخص "خدا نترس " می ترسم!


کارهای خنده دار حیوانات

عکس های زیبا و دیدنی از وقتی که کجنکاوی حیوانان گل می کند و می خواهند از بعضی چیزها سر در بیارند که مشکل برای خود درست کرده و صحنه های زیبا و خنده داری را رقم می زنند که امید است لذت ببرید.

.

.

.


ادامه مطلب ...

پیشی در حال رقص...

 

 

پیشی در حال رقص... 

 

 

 

چه پیشی باحالی..... 

 

  

 

عکس بچه گربه های بامزه و بازیگوش

ای خدا گربه . . میو میو . . . .      وای خدا

.

.

                                             ببین 

.

.

.

.


عکس بچه گربه های بامزه و بازیگوش (1)  

ادامه مطلب ...

یه اتاقی باشه گرم ...

  

 

یه اتاقی باشه گرمه گرم......روشن روشن........تو باشی منم باشم.........کف اتاق سنگ باشه

 

 

سنگ سفید.......تو منو بغلم کنی که نترسم........که سردم نشه.........که نلرزم.......

 

اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار........پاهاتم دراز کردی........منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه

 

دادم.......با پاهات محکم منو گرفتی.......دوتا دستتم دورم حلقه کردی.........

 

بهت میگم:چشماتو میبندی؟میگی:اره!!!!!بعد چشماتو میبندی......

 

بهت میگم برام قصه میگی تو گوشم؟؟؟؟میگی:اره!!!!!بعد شروع میکنی اروم اروم تو گوشم قصه

 

گفتن.....یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچوقت تموم نمیشن.......میدونی؟میخوام رگ بزنم.......

 

رگ خودمو........مچ دست چپمو.......یه حرکت سریع........ یه ضربه عمیق........بلدی که؟؟!

 

ولی تو که نمیدونی میخوام رگمو بزنم.......تو چشماتو بستی........نمیبینی من تیغ رو از جیبم در میارم

 

......نمیبینی که سریع میبرم.......نمیبینی خون فواره میزنه رو سنگای سفید........نمیبینی دستم

 

میسوزه و لبم رو گاز میگیرم که نگم اااااااااااااااخخخخخخخخخخخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی.........

 

تو داری قصه میگی......... من شلوارک پامه........ دستمو میذارم رو زانوم........خون میاد از دستم میریزه

 

رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا........قشنگه مسیر حرکتش.......قشنگه رنگ قرمزش.........حیف که

 

چشمات بسته ست ونمیبینی......تو بغلم کردی.......میبینی که سردم شده......محکم تر بغلم میکنی

 

که گرم بشم........میبینی نامنظم نفس میکشم.......تو دلت میگی:اخی دوباره نفسش گرفت!

 

میبینی هر چی محکم تر بغلم میکنی سرد تر میشم........میبینی دیگه نفس نمیکشم.........!

 

چشماتو باز میکنی میبینی من مردم.....!!!!!!!!!میدونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

من میترسیدم خودمو بکشم!از سرد شدن........از تنهایی مردن........از خون دیدن........

 

وقتی که تو بغلم کردی دیگه نترسیدم.......مردن خوب بود.اروم اروم.......گریه نکن دیگه.......

 

من که نیستم چشماتو بوس کنم و بگم دلم میگیره هاااااااااااااااا!!!!!!!بعدش تو همون جوری وسط

 

گریه هات بخندی.........گریه نکن دیگه خب؟؟؟!دلم میشکنه......دل روح نازکه.......نشکنش خب؟؟!!