♥جوجو طلایی♥

♥هر چی به ذهنت برسه این تو هست♥

♥جوجو طلایی♥

♥هر چی به ذهنت برسه این تو هست♥

یادش بخیر بچگی...

خیلی دلم گرفته....

یاده بچگیام میفتم....

نمرم که بد میشد , میگفتن بچه هست بازیگوش هست درس نخونده... آخر سرم شب امتحان مینشستم و تند تند درسم میخوندم و نمرمم خوب میشد...

کار بد میکردم میگفتن بچست... بزرگ میشه عاقل میشه....

سر کلاس اذیت میکردم... میگفتن بازیگوش هست...

با پسرای همسایه و فامیل بازی میکردیم...هیچکس نمیگفت این دختره اونا پسر....

یادش بخیر پاک پاک بودم... معصوم معصوم... فرشته کوچولویی بودم که همه دوستش داشتن و باهام بازی میکردن....

اونموقع ها راحت بودم... تو خیابان که میرفتم چشم یه مشت حوص باز پشت سرم نبود....

اما الان چی؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!

نمرت که بد بشه میگن حتما با پسر دوست هست...

گوشیت که زنگ میخوره میگن کی بود؟؟؟؟؟ دوست پسرت هست؟؟؟؟؟؟

اگر کار اشتباهی بکنی و تو فکر باشی میگن همش تو فکری!!!! چی شده؟؟؟؟؟ کسی ناراحتت کرده؟؟؟؟ کسی مزاحمت شده؟؟؟؟؟ تو فکر کی هستی؟؟؟؟؟

اگر با پسری حرف بزنی میگن هااااااااااااااااااااا حتما میخواد با پسره دوست بشه.....

همه تو فکر این هستن که با آدم دوست بشن.... آدم دست بندازن.... با احساسات آدم بازی بکنن... یه مشت دروغ تحویل آدم بدن و به زور خودشون تو دل طرف جا بکنن و وابستش بکنن.... آخر سرم که دستش رو میشه به طرف التماس میکنه که بهش فرصت بده و ببخشتش...

این خیلی نامردیه... مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همه تو فکر سو استفاده کردن هستند... آدما عوض شدن....

==================================================

اینم یه شعر 

بچه بودم باد بادکای رنگی...

دلخوشی هر روز و هر شبم بود...

خبر نداشتم از دل ادما...

چه بی بهونه خنده رو لبم بود...

کاری به جز الک دولک نداشتم...

بچه بودم به هیچی شک نداشتم...

بچه بودم غصه وبالم نبود...

هیچکی حریف شورو حالم نبود...

بچه که بودم اسمون ابی بود...

حتی شبای ابری مهتابی بود...

بچگی و بچگیام تموم شد...

خاطره های خوش رو دست من مرد...

تا اومدم چیزی ازش بفهمم...

جوونی اومد اونو با خودش برد...


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد