من اعتراف میکنم خسته ام!!؟!؟!؟
از تمام روزهای تکراری خسته ام
از روزهای بی قراری خسته ام
از روزهای انتظار خسته ام
از درو دیوارخسته ام
حتی از پنجره هم
از باران خسته ام
از پاییز
از برگ های طلایی که بی صدا میمیرند
از عابران شکسته دل
از پرنده های قفسی
از غم ، از زندگی ، از خاطره ، از اصرار از انتظار
ازاین سکوت مرگبار
من خسته ام از خودم از همه
ای ادمیان این صدای من است
بشنوید که من با تمام وجودم فریاد می زند
خسته ام ......................